از يک سال پيش که عکس اين گل در اينترنت منتشر شد همه مردم مطمئن شدند فتوشاپي در کار نيست و واقعا چنين گلي وجود دارد.
نام علمي اين گل نادر Dracula simian است که بخش اول آن به معناي شباهت بين دو چيز است و بخش دوم آن در لاتين به معناي ميمون است.
اين گل تنها در مناطق کوهستاني اکوادور، کلمبيا و پرو رشد مي کند، جايي که 1000 تا 2000 متر از سطح دريا ارتفاع دارد.
در حالي که انتظار داريد ارکيده ميمون با اين ظاهر مضحک، بويي شبيه به بوي موز داشته باشد و بايد بگوييم بوي آن بسيار شبيه به بوي پرتقال رسيده است.
دنياي حيوانات بسيار بزرگ و زيباست به طوري که در گوشه گوشه دنياي آن ها شگفتي هاي بي نظيري وجود دارد. مورچه هاي يکي از گونه هاي شگفت انگيز دنيا هستند که هنوز هم داشنمندان مواردي در مورد ان ها نمي دانند.
مورچه هاي بافنده که به صورت بومي در ويتنام زندگي مي کنند يکي از قوي ترين حيوانات روي زمين هستند. اين مورچه ها به عنوان وزنه بردارهاي حرفه اي در ميان حشرات شناخته مي شود و زور زياد خصوصيت اصلي آن ها به حساب مي آيد.
مورچه ها را زماني که يک دانه برنج به دوش دارند ديده ايد ولي مورچه بافنده مي تواند يک فلفل بزرگ و يا حتي مداد را به راحتي بلند کرده و به لانه اش ببرد. آن ها معمولا خانه هاي بسيار بزرگي مي سازند تا آذوغه اي که حمل مي کنند را در آن قرار دهند.
اين مورچه ها هر کدام نزديک به 4 تا 10 ميليمتر طول دارند و هيچ حالت تندخو يا خراب کاري نيز در آن ها ديده نشده است. اين مورچه ها معمولا از مواد غذايي که روي زمين افتاده است استفاده مي کنند و به درختان آسيب نمي زنند از اين رو کشاورزان نيز با آن ها کاري ندارند.
مسابقه از نظر تایپ کلمه
امروز مسابقه ی تایپ فارسی
هرکسی بتونه توی یه دقیقه کلمه ی بیشتری تایپ کنه برنده میشه
برای ثبت اسمتون هم باید عضو بشید
فردا انگلیسی
پاسخ را در چند سطر پایین تر ببینید
دهها توريست که براي ديدن زيبايي هاي حياط وحش در تانزانيا به منطقه نگورونگورو آمده بودند با صحنه اي که مشاهده مي کنيد روبرو شدند.
بيش از 20 خودرو حامل توريست براي ديدن شير ماده توقف کردند که ناگهان شير پشت اش را به توريستها کرد و تعجب همگان را برانگيخت.
چند دقيقه اي گذشت بدون اينکه شير تصميم بگيرد نيم نگاهي به علاقمندانش بيندازد.
در همين حال توريستها تا توانستند از اين صحنه عکس و فيلم گرفتند.
حالا نمي دانند شير کمرو بوده که چنين واکنشي نشان داده و يا از توريستها قهر کرده و با
غر غر زير لب گفته: توريستها دوباره آمدند.
مسوولان اين تور گفتند تا به حال چنين چيزي را نديده بودند.
این تصویر پدری است که بچه هایش را در دهانش بزرگ می کند
پنجمين کنفرانس سالوي که در اکتبر 1927 / مهر 1306 در بروکسل بلژيک برگزار شد، ميزبان بزرگترين فيزيکدانان آن روزگار بود و عکس دستهجمعي اين گروه، مشهورترين عکس دنياي فيزيک لقب گرفته است.
به گزارش خبرآنلاين، موسسه بينالمللي فيزيک و شيمي سالوي (Solvay) در سال 1912 در بروکسل بلژيک و پس از برگزاري نخستين کنفرانس بينالمللي سالوي در 1911 تاسيس شد. اين موسسه در نيمه اول قرن بيستم بسيار مشهور بود و کنفرانسهاي بينالمللي آن که هر چند سال يکبار برگزار ميشد، شاهد دستاوردهاي بسيار بزرگي بود. مشهورترين اين کنفرانسها، پنجمين کنفرانس سالوي بود که در اکتبر 1927 / مهر 1306 با موضوع الکترونها و پروتونها برگزار شد. از 29 نفر فيزيکدان حاضر در کنفرانس، 17 نفر برنده جايزه نوبل شده بودند يا در سالهاي بعد از کنفرانس برنده اين جايزه شدند. موضوع اين کنفرانس، بحث و بررسي در مورد نظريه کوانتومي بود که بهتازگي ارايه شده بود.
اين تصوير که هميشه نسخه سياه و سفيد آن دست به دست ميچرخيد، به تازگي رنگآميزي شده و جلوهاي ديگر يافته است. حاضران در عکس، از راست به چپ از اين قرارند:
رديف سوم (ايستاده): لئون بريلوئين - رالف فاولر - ورنر هايزنبرگ (نوبل فيزيک 1932/1311) - ولفگانگ پائولي (نوبل فيزيک 1945/1324) - ژولز اميل ورشافلت - اروين شرودينگر (نوبل فيزيک 1933/1312)- تئوفيل ديداندر-ادوارد هرزن - پل اهرنفست- اميل هنريوت- آگوست پيکارد
رديف دوم: نيلز بوهر (نوبل فيزيک 1922/1301) - مکس بورن (نوبل فيزيک 1954/1333) - لوييس ديبروگلي (نوبل فيزيک 1929/1308) - آرتور کامپتون (نوبل فيزيک 1927/1306) - پل ديراک (نوبل فيزيک 1933/1312) - هنريک کرامرز - ويليام براگ (نوبل فيزيک 1915/1294) - مارتين نادسن - پيتر دبيه (نوبل شيمي 1936/1315)
رديف اول: اوون ريچاردسون (نوبل فيزيک 1928/1307) - چارلز ويلسون (نوبل فيزيک 1927/1306) - چارلز گويه - پل لانگهوين - آلبرت اينشتين (نوبل فيزيک 1921/1300) - هنريک لورنتز (نوبل فيزيک 1902/1281) - ماري کوري (نوبل فيزيک 1903/1282 و نوبل شيمي 1911/1290) - مکس پلانک (نوبل فيزيک 1918/1297) - اروينگ لنگموير (نوبل شيمي 1932/1311)
«کلاهبرداري»
مردي نزد عتيقه فروشي رفت تا چند سکه بفروشد. مرد ادعا کرد که اين سکهها متعلق به 500 سال قبل از ميلاد و بسيار گرانبها است. عتيقه فروش به سکهها نگاه کرد و با وجودي که روي سکهها نقش شده بود: 500 سال قبل از ميلاد ، بلافاصله پليس را خبر کرد تا فروشنده را به جرم کلاهبرداري دستگير کنند. عتيقه فروش از کجا فهميده بود که سکهها تقلبي هستند؟
جوابتون رو توی نظرات بگین
به اين تصوير نگاه کنيد. به نظرتان آيا اينها دايره هستند؟
همه انسان ها به نوعي اتفاقات بد را تجربه مي کنند اما برخي از افراد در يکسري از مواقع خاص دچار اتفاق هاي عجيبي مي شوند که به نظرشان بدشناسي بزرگي است. اين افراد خود را بدشانس ترين مردم دنيا مي دانند.
کاستيس ميتسوتاکيس
هر کريسمس در اسپانيا قرعه کشي بزرگي برگزار مي شود که طي آن مبلغ بسيار زيادي در حد 900 ميليون دلار به شرکت کنندگان داده مي شود. چند سال پيش در يکي از مسابقات مردم روستاي "سودتو" همگي از بليت هاي اين مسابقه خريداري کردند و جالب اينجاست که همه 70 خانوار آن برنده شدند به غير از " کاستيس ميتسوتاکيس" که در اين روستا زندگي مي کرد.
او تنها ثروتمند شدن هم ولايتي هاي خودش را ديد در حالي که تنها کسي بود که هيچ چيزي برنده نشد و در اسپانيا به او بد شانس ترين انسان دنيا مي گويند
روی سیلوان
يکي ديگر از افرادي که مي توان او را بدشانس ناميد " روي ساليوان" است. او را به عنوان مرد رعد و برقي نيز مي شناسند چرا که تا به حال 7 بار صاعقه با او برخورد کرده است. او البته در اين موضوع يک رکورد دار است ولي به عنوان يکي از بدشانس ترين انسان ها نيز شناخته مي شود چرا که شانس برخورد 7بار صاعقه با انسان نزديک به 22 سپتيليون(براي تجسم اين عدد يک 22 نوشته و 24 صفر در مقابل ان قرار دهيد) به يک است.
تستومو ياماگوچي
در ابتدا شايد داستان اين " تستومو ياماگوچي" اوج خوش شانسي باشد اما لحظات تلخ در آن بسيار ديده مي شود. او کسي است که جنگ جهاني دوم را به چشم ديده است و البته تا به حال دو بار مورد تهاجم بمب اتم قرار گرفته است. در سال 1945 او براي بازديد از منطقه اي به هيروشيما رفت ولي تا به نزديک آنجا رسيد نور خيره کننده اي بر روي شهر ظاهر شد و نزديک به 140 هزار نفر جان خودشان را در همان لحظه از دست دادند. ياماگوچي تنها دچار سوختگي هاي متفاوتي روي بدنش شد.
روز بعد او به ناکازاي رفت تا شايد در کنار خانواده اش آرامش بگيرد ولي تا به آنجا رسيد باز هم بمب ديگري روي سطح شهر منفجر شد. او تمام خانواده و دوستانش را از دست داد و به عنوان تنها نجات يافته اي شناخته مي شود که از هر دو حمله اتمي جان سالم به در برده است. البته همانطور که متوجه شديد بد شانسي او دقيقا در جايي است که او تمام زندگي و خانواده اش را از دست داده است. حتي بعدها که ازدواج کرد همسرش نيز به خاطر اثرات اين بمب ها جانش را از دست داد.
تو کل اروپا فقط 15٪ تونستن 3 تا اختلاف تصویر رو پیدا کنن!
من خودم به شخصه نتونستم ولی شما امتحان کنید مغزتونو :دی
اختلاف هارو تو کامنت بگین بقیه هم بفهمن
(وی پی ان باید قطع باشه چون نمیره تو لینکش.بازم نشد با اکسپلور بازش کنید)
سلام اینم یه تست اعصاب خیلی خیلی خیلی باحال بهتون پیشنهاد می کنم حتما ببینینش پشیمون می شین ها
خیلی قشنگه در ضمن اگه رفتین این تستو دادین نظر یادتون نره ها
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.
وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک
دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟
دختر گفت: می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت :با
من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.
وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی
از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت نه ، تا
قبر مادرم راهی نیست!
مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی
برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.
استان درباره کوهنوردي ست که مي خواست بلندترين قله را فتح کند .بالاخره
بعد از سالها آماده سازي خود، ماجراجو يي اش را آغاز کرد.اما از آنجايي که آوازه
فتح قله را فقط براي خود مي خواست تصميم گرفت به تنهايي از قله بالا برود.
او شروع به بالا رفتن از قله کرد ،اما دير وقت بود و به جاي چادر زدن همچنان به
بالا رفتن ادامه داد، تا اينکه هوا تاريک تاريک شد.
سياهي شب بر کوهها سايه افکنده بود وکوهنورد قادر به ديدن چيزي نبود . همه
جا تاريک بود .ماه و ستاره ها پشت ابر گم شده بودند و او هيچ چيز نمي ديد .
در حال بالا رفتن بود ،فقط چند قدمي با قله فاصله داشت که پايش لغزيد و با شتاب
تندي به پايين پرتاب شد .در حال سقوط فقط نقطه هاي سياهي مي ديد و به طرز
وحشتناکي حس مي کرد جاذبه ي زمين او را در خود فرو مي برد . همچنان در حال
سقوط بود ... و در آن لحظات پر از وحشت تمامي وقايع خوب وبد زندگي به ذهن او
هجوم مي آورند.
ناگهان درست در لحظه اي که مرگ خود را نزديک مي ديد حس کرد طنابي که به
دور کمرش بسته شده ، او را به شدت مي کشد
ميان آسمان و زمين معلق بود ... فقط طناب بود که او را نگه داشته بود و در آن
سکوت هيچ راه ديگري نداشت جز اينکه فرياد بزند : خدايا کمکم کن ...
ناگهان صدايي از دل آسمان پاسخ داد از من چه مي خواهي ؟
- خدايا نجاتم بده
- آيا يقين داري که مي توانم تو را نجات دهم ؟
- بله باور دارم که مي تواني
- پس طنابي را به کمرت بسته شده قطع کن ...
لحظه اي در سکوت سپري شد و کوهنورد تصميم گرفت با تمام توان اش طناب را
بچسبد .
فرداي آن روز گروه نجات گزارش دادند که جسد يخ زده کوهنوردي پيدا شده ... در
حالي که از طنابي آويزان بوده و دستهايش طناب را محکم چسبيده بودند ، فقط
چند سانتی متر بالا تر از سطح زمین بالاتر از سطح زمين ...
مزاحم نگفتم !
زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم
یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و
طفلی دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت :
آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه!
این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل
من دیگه واقعا نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!
کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود!
و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد!
حتی بهم آدامس هم نفروخت!
هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبم مونده ! چه قدرتمند بود!!!
مواظب باشید با کی درگیر میشید!
کودکی به پدرش گفت: «پدر، دیروز سر چهارراه حاجی فیروز را دیدم
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی
پدر ، من خیلی از او خوشم آمد ، نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید ، به خاطر اینکه چشم هایش خیلی
شبیه تو بود ...»
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می دیدند ...
برگرفته از وبلاگ مطالب خواندنی
اول اینو بخون
فرض کن این عکس تو توی آفریقاست
و تو با یه طناب به درخت وصل شدی و مثل لنگر کشتی تو هوا معلق هستی
یه شمع هم به آرومی داره طناب رو می سوزونه
و یه شیر هم اون زیر واستاده تا تو بیفتی و شیره ناهارشو بخوره
و تا زمانی که طناب سالم باشه تو هم زنده هستی ، کسی هم نیست که بهت کمک کنه
تنها راه اینه که شیر رو متقاعد کنی که شمع رو خاموش کنه
چه جوری تو این کار رو انجام می دی...؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خودت یه ذره فکر کن یه راست نرو پایین
.
.
.
.
فکر نمی کنی ؟خیلی اسونه ها
.
.
.
باشه حالا که می خوای جوابشو میگم
.
.
آهنگ تولد ... تولد ... تولدت مبارک
را بخوان، شیر بی اختیار میرود
شمع را خاموش میکند
دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند.
هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره.ندارند.
درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) .
ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ راروشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ).
شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید.
شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.
این معما را بیل گیتس در سال 2002 طراحی کرد تا از بین 100 مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند.
حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟
حالا ببینم می تونید جواب این معما رو بدبد یا نه
بیماری آلزایمر نوعی اختلال مغزی است که بر اثر آسیبدیدگی و مرگ سلولهای مغزی اختلال در حافظه، تفکر، قضاوت، زبان و سایر کارکردهای عصبی بوجود آمده و موجب تغییر در رفتار و شخصیت فرد میشود. در این مطلب شما می توانید خود را آزمایش کنید.
آرامش داشته باشید و ساکت بنشینید تا بتوانید تمرکز کنید.
۱- در متن زیر C را پیدا کنید. از مکان نمای موس استفاده نکنید.
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO COOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
2- اگر درمتن بالا C را پیدا کردید، حالا ۶ را پیدا کنید.
۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
۹۹۹۹۶۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹
3- حالا حرف N رابیابید.
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MNMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
این یک شوخی نیست.
اگر قادر بودید که این سه تست را پشت سر بگذارید، شما دیگر هیچ وقت نیاز به دکتر اعصاب و روان نخواهید داشت. مغز شما عملکرد خوبی دارد و ازبیماری آلزایمر در امان خواهید بود.
در يك مسابقه تيراندازي با كمان 4 بازيكن به مرحله نهايي رسيدند با توجه به اطلاعات داد شده مشخص كنيد چه كسي اول شده است ؟
1 . تير آقاي اميدي از تير اقاي برهاني به هدف نزديكتر است ، ليكن از تير آقاي خشاياري به مركز هدف دورتر است.
2 . تير آقاي جوادي يك حلقه به مركز هدف از تير آقاي اميدي دورتر است .
حالا چه كسي برنده مي شود ؟
منتظر جواباتون نو بخش نظرات هستم
دو مرد نسبت به هم، دایی وخواهر زاده اند. یعنی اولی دایی دومی و خواهر زاده اوست، دومی نیز دائی اولی و خواهرزاده وی می باشد. چطور چنین چیزی ممكن است؟
جواب در ادامه ی مطالب
ادامه مطلب
شاید تا حالا خیلی یش آمده باشد که آنقدر با مکعب هوش کلنجار بروید که خسته شوید ولی نتوانید آن را درست کنید
این نرم افزار به شما کمک می کند تا بدون این که به خود زحمتی بدهید مکعب هوش را مرتب سازید
لینک دانلود نرم افزار در آخر پست موجود است
راهنما
پس از دانلود نرم افزار از منوی fileگزینهnew cube را انتخاب کنید
سپس رنگ ها را به همان ترتیبی که روی مکعبتان می بینید وارد کنید
سپس OK را بزنید
سپس گزینه slove را بزنید
پس از این که finished را مشاهده کردید گزینه next را بزنید و به ترتیب کار هایی که روی مکعب درون نرم افزار انجام میشود را روی مکعب خودتان انجام دهید
ابتدا شرط زیر را معین میکنیم
x=y
سپس هر دو طرف شرط بالا را در x ضرب میکنیم. حاصل برابر میشود با :
x2=xy
حالا از هر دو طرف y2 را کم میکنیم حاصل میشود:
x2-y2=xy-y2
حالا دو طرف را تجزیه میکنیم که حاصل می شود:
(x+y)(x-y)=y(x-y)
سپس دو طرف را تقسیم بر (x-y) میکنیم که حاصل می شود :
x+y=y
طبق شرطی که معین کرده بودیم (x=y) پس میتوان به جای y , x را قرار داد بنابراین داریم:
y+y=y
یعنی 2y=y
اگر دو طرف را تقسیم بر y کنیم داریم:
1=2